۱۳۸۷ خرداد ۲۴, جمعه

مادر بي نواي من
مادر بي نواي من
همدم لحضه هاي من
همدل و همصداي من
خدا تر از خداي من براي من
قبله وسجدگاه من
قبله گه وصفاي من
همسفر و راهبرو نواي من
همچو گلي براي من
همچو چراغ روشني به پيش روي راه من
ميزند او صداي من
كودك من، عصاي من
كجا روي بيا،بيا تو پاي من
پاسخ او چنين دهم،مادر خسته پاي من
بي تو بگو كجا روم،پناه من
بي تو به هر كجا روم، تو اندرون قلب من
اگر چه شهريار من يافت ز او خداي من
منم ز روي مادرم يافته ام خداي من
مادر بي نواي من
نوازش دو دست پينه بسته ات، براي من
بسان مسح هر دعا به درگه خداي من
بهانه
مشكن دل من تو بي بهانه
صد تكه شدم در اين فسانه
از بخت بد و سياهم اكنون
رسوا شدم در اين زمانه
رسوايي من به آسمان رفت
با عجز و ناله ي شبانه
صد حيف خداي مستمندان
روزي ده مستان شبستان زمانه
وا پس زده اين دعاي مستان
بشكسته سبو زدست مستان شبانه
بگرفته خداي هم بهانه
زين مست رخ تو بي بهانه

دانشگاه رامين سالن مطالعه 23/3/86
اگر در جمع بودي حال تنهايي
وگر دربهر بودي ،حال در چاهي
وگر چون ماه تابنده
وگر چون شمع سوزنده
كنون يك شمع خاموشي
كنون يك تكه ي ناني كه كس نايد سراغ تو مگر جز نان خشكي كه بخواهد از بر تو نان نرمي را به كف آرد