۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه

حقيقت پنهان
گفتم اي ساقي قهار بيا پيك بريز
گفت كو پيك كجا پيك خداوند غضب فرموده است
گفتمش ملحد بي دين تو و الله كجا؟
گفت اي دوست كجا كافر و دهري باشم؟
گفتمش پيك دهي بر مردم،باز گويي كه نباشي ملحد؟
گفت: اللاه خداوند كريم من بيچاره در اين كار فراهم كرده است
گفتمش بهر چه اينسان گويي؟
گفت زاهد بودم و خداوند كريم من بيچاره چنين فرمان داد!
گفت:اي عابد من مردم اين وادي،نه شرابي بخورند و نه حرامي بكنند بجز از چند تني
پس تو اينجا بنشين،با همين چند تن بي پروا مي گساري بنما
و اگر رهگذري خواست بنوشد از مي،دل وي روشن كن
كه مبادا كه شود هم نفس اين افراد
پس بخنديدم و گفتم:
دهري،كه خداوند كريم به تو فرمان داده است مي گساري فرما
و سپس بغض گلويش بگرفت، جام خود بر لبم آورد وبگفت:
اين خداوند كريم جام من را همه دم پر زعسل فرمايد و به چشم دگران مي نابي آيد
سراينده : داود سروستاني

هیچ نظری موجود نیست: