۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

به کدامین گناه
به کدامین گناه ناکرده
به کدامین فریب ناخورده
به کدامین دروغ از لب من
به کدامین دلیل ناگفته
به کدامین جفای در ره یار
به کدامین دلیل واحی دوست
مرا بازخواست میکنند؟
به کدامین فریب و فتنه و تزویر در ره یار
به من انگ نامردی میزنند؟
سادگی و صمیمییت بسیار، دوستی و وفا و عشق
چه قشنگ کلمات زیبایی
چه قشنگ کلمات را در وجودم گنجاندند و نگفتند کلمات فقط کلمه اند
نگفتند ای دهاتی بیچاره
این کلمات فقط در کویر تنهایی تو با معنایند
نگفتند این کلمات دستاویز استفاده ی دیگران از تو خواهند شد
نگفتند تو را چون احمقی میبینند و به روحت سنگ میزنند
نگفتند کلمات زیبا در چارچوب بزرگ خانه ی پدری معنا دارند
نگفتند در میان گرگ ها کودکی ساده و پاک مباش
که گرگ ها تشنه ی کودکانند
نگفتند وجودت را پایمال میکنند تا شرف و انسانییت به طوفان سپرده شود
و ذرات تو زمانی در جای جای زمین شکوفه زنند و گل دوستی دهند
تا دوباره شکوفه ها لگد مل شوند
سراينده : داود سروستاني

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام داود جون...
از اينكه با وبلاگ خودت همكاري كردي و شعراتو اينجا ميزاري خيلي ممنونم.
اميدوارم با همكاري بقيه بچه ها وبلاگمون روز به روز بهتر بشه...